دلم الان میخواد که :
هی برف ببارد و هی چون همیشه تنها و خالی از هر چیز حتی اندوه،
قدم بردارم در پارکی که تنها خودم میهمان شبانه های سردش هستم زیر تاریکی شبی که با چراغ برف می سوزد...
!